هرکس که رسد بر دل ما زخم زند و انوقت رود که دیگر نتوانم به گریستن یا مردن دهم جان
اینک که چنین متن کنم بر جگر گاغذ ها
اینکم خسته تر از انم که به سوگندی که خوردم بکنم من وفا
تلخی این همه زخم در انست که من ساده ترینم
و به خیال خودشان من به یاد نخواهم داشت این همه زخم را.
گفته بودم؟ گفتم بودم که شبی یار که به جانم عزیز تر بود از بر میخانه چشمم بگذشت؟
وای
چه دقایق که شیرین تر از جان بود
دل از من مهلتی چند بخواست که ز جا در برود و به معشوق رسد که منه ساده چنان زخم خوردم نتوانستم که دهم رخصتش
همان بس که به سوگند هاشان نکردند وفا.
دیــــــ\نdiyan
درباره این سایت